قرار بود برای مهدی تولد نگیرم چون شهادت بود و فقط کادوشو بدم!بعدش پیش خودم گفتم چ عیبی داره ایشون منو به یک کافه دعوت کنه و من کیک سفارش بدمو شمع بذارمو فوت کنه و دوتایی خوش باشیم اروم و ساکت!
دوشنبه وقتی بعدسرکاراومد دنبالم رفتیم کافی شاپِ همیشگیمون!
من هات چاکلتِ کنجنادیو (اگه درست گفته باشم)???? سفارش دادم اقامونم میلک شیکِ وانیلی با کیکِ روز ک کیکش عجیببببب خوشمزه بود!
ولی چون اون روز دو رمون ادمای دیگ بودن روم نشد شمع رو کیک بذارم و خیلی غریبانه تفلد نگرفتیم و چارتادونه عکسیدیم و غذامونو میل کردیم!
وسطا گفتم مهدی چشماتو ببند میخام کادو تو بدم گفت ن جونِ مهدی این همه هستن خجالتم میاد بریم تو ماشین بده گفتم باشه البته حالم گرفته شد ک نقشم عملی نشد!
ولی خب رفتیم تو ماشین کادوشو دادم(ستِ ریش تراش و خط انداز و موزن گوش و بینی)????
عجیب خوشحال شد و کلی ذوق و مرسی و ایول و این سه روز یکسره دستشه????
باز چون مادرم مریضه صبح اومدیم خونه ما ناهار درست کردم و بعدازظهرش دوتایی رفتیم ب دل کوه و کلی خوراکی زدیم ب رگ????
کلا نقشم عملی نشد ولی تولد خوبی بود!
و خوشحالش کردم!
خیلی این روزا خونه کاردارم چون مامانم یکسره استراحت مطلقه و همه کارا با منه!واقعا ماماناخیلی خونه کاردارن!دلم براشون میسوزه!بااین وضعم دلم نمیخاد عروسی کنم ک مسئولیت ب گردنم نیوفته!والا بوخودا پس کی بخوابه لم بده جلوتلویزیون؟????????
خواهشا خونم مهمونم نیاد من حسِ عذا درست کردن ک تمیزکاری ندارم میان شامتونم بیارید????
تنبل کی بودم من؟؟؟؟
خونه ,درست ,رفتیم ,گفتم ,مهدی ,نقشم عملی منبع
درباره این سایت